دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 17 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 6 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 156 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 17 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و 6 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 156 تن. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و نخود و بزرک. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
سیاهی داغ، (آنندراج)، سیاهی جای داغ کرده، (ناظم الاطباء) : دردمند آن به که سوزد داغ را بالای داغ بی زمین نیل داغم لاله کاری مشکل است، سراج (از آنندراج)
سیاهی داغ، (آنندراج)، سیاهی جای داغ کرده، (ناظم الاطباء) : دردمند آن به که سوزد داغ را بالای داغ بی زمین نیل داغم لاله کاری مشکل است، سراج (از آنندراج)
ده کوچکی است از دهستان نرم آب بخش دودانگۀ شهرستان ساری، واقع در 2هزارگزی سعیدآباد، کنار رود خانه قشلاق سکنۀسیاوش کلا می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ده کوچکی است از دهستان نرم آب بخش دودانگۀ شهرستان ساری، واقع در 2هزارگزی سعیدآباد، کنار رود خانه قشلاق سکنۀسیاوش کلا می باشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری پلدشت و در مسیر شوسۀ ماکو به شوط. موقع جغرافیایی آن دره و معتدل سالم است. سکنۀ آن 272 تن. آب آن از زنگمار و چشمه و محصول آن غلات، پنبه، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. این ده قشلاق ایل جلالی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان ساری سوباسار بخش پلدشت شهرستان ماکو واقع در 40 هزارگزی جنوب باختری پلدشت و در مسیر شوسۀ ماکو به شوط. موقع جغرافیایی آن دره و معتدل سالم است. سکنۀ آن 272 تن. آب آن از زنگمار و چشمه و محصول آن غلات، پنبه، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه شوسه دارد. این ده قشلاق ایل جلالی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی واقع در 54 هزارگزی شمال باختری خوی و 8500 گزی شمال شوسۀ سیه چشمه به خوی. موقع جغرافیایی آن درۀ سردسیر سالم است. سکنه 305 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. دو محل به فاصله 500 گز به نام قزل داش بالا و پائین مشهور است. سکنۀ قزل داش پائین 110 تن میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی واقع در 54 هزارگزی شمال باختری خوی و 8500 گزی شمال شوسۀ سیه چشمه به خوی. موقع جغرافیایی آن درۀ سردسیر سالم است. سکنه 305 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. دو محل به فاصله 500 گز به نام قزل داش بالا و پائین مشهور است. سکنۀ قزل داش پائین 110 تن میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
کل در. کل دره. آلتی است که با آن مرز کرت ها برآرند وآن آهنی دراز است که از میان دسته ای چوبین دارد و از دیگر سوی زنجیری یا طنابی که دو تن آن را برای بر آوردن مرزبکار برند. نوعی آلت شخم که برای پشته بندی بکار برند و دو تن آن را کشند، یکی دستۀ چوبین آن را و دیگری طناب را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
کل در. کل دره. آلتی است که با آن مرز کرت ها برآرند وآن آهنی دراز است که از میان دسته ای چوبین دارد و از دیگر سوی زنجیری یا طنابی که دو تن آن را برای بر آوردن مرزبکار برند. نوعی آلت شخم که برای پشته بندی بکار برند و دو تن آن را کشند، یکی دستۀ چوبین آن را و دیگری طناب را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
داغی که بصورت الف سوزند. (آنندراج). نشانۀ داغ بر تن یا اثر تازیانه و چوب و مانند آن که بدرازاباشد: احمدشاه و افغانان به ماتم مقتولان الف داغها بر سینه کشیده. (مجمل التواریخ گلستانه). حلقه های دیدۀبینندگان زنجیر شد چون الف داغ بتان شد جامۀ پیری مرا. وحید (از آنندراج). - الف داغ کردن کسی را، داغ کردن تن کسی یا تازیانه و چوب زدن چنانکه اثر آن چون الف بماند.
داغی که بصورت الف سوزند. (آنندراج). نشانۀ داغ بر تن یا اثر تازیانه و چوب و مانند آن که بدرازاباشد: احمدشاه و افغانان به ماتم مقتولان الف داغها بر سینه کشیده. (مجمل التواریخ گلستانه). حلقه های دیدۀبینندگان زنجیر شد چون الف داغ بتان شد جامۀ پیری مرا. وحید (از آنندراج). - الف داغ کردن کسی را، داغ کردن تن کسی یا تازیانه و چوب زدن چنانکه اثر آن چون الف بماند.